آب زنید راه را
مژده دهید ماه را زانکه نگار می رسد
بوی بهار می رسد
ماه مبارک رمضان ماه خود سازی و ماه ضیافت الله در راه است
پیشا پیش فرا رسیدن این عید بزرگ را تبریک می گویم و توفیق بهره مندی از آن را برای همگان خواستارم.
............................................................................................
به رسم عشق می گویم که آن سایه سار سبز را می خواهم .همان تک لحظه های با تو بودن را
همان شوق پریدنها
همان سجاده و تسبیح
ظهورت را نه با شمشیر و قهارانه
که با آن لطف لطیف هم نامت که هر جمعه می خوانم
بیا آقا
بیا آقا آب زدیم دل را بیا بنشین .قدم بر دل بنه ظهوری دیگری
چو نور می خواهم.
............................................................................................
ظهور نه یک جسم است که ظهور انگاه که دلی شکست واقع شده
پس در هر دلی که به عشق مولایش تپید ظهوری واقع شده و
فرج را درک کرده
..................................
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ندایی در ده
مردار بود هرانکه او را نکشند
...................................................................................................
بییایید یکبار دیگر از مرد لحظه ها و حماسه ها حمایت کنیم
بد خواهان علی باز به جانش افتادند. آنها هم پرونده هایشان برای همه رو است.
تا خواستند فرصت و امکانات داشتند.
علی دایی را می گویم که دیروز انتقاد می کردند چرا دعوت نمی کنی و امروز انتقاد می کنند چرا دعوت می کنی
ان روزها که با از جان گذشتگی علی دایی غریو شادی در همه منازل ما می پیچید امسال امیر قلعگی و سایرین کجا بودند.
مرد لحظه ها و حماسه سازمان را حمایت کنیم تا در روزهای که هزینه های ملیاردی صرف شده در المپیک تنها افتخاراتمان عدم مبارزه با اسراییلیان است€
علی را حمایت کنیم
یا هو علی را مدد.
شعارهای انقلابی استقلال در همه عرصه ها و خود کفایی در همه زمینه ها و...شعارهای که یک نسل را از بسیاری از مواهب الهی محروم کرد دیگر جایگاهی ندارد .همه می دانیم که همه چیز در همه جا تولید می شود .باید در ها را باز کنیم.دیگر تحملی نمانده. در پی زیاده خواهیها و لجاجتها جنگی در گرفت و ادامه پیدا کرد. ما تاوان آن را دادیم دیگر اجازه ندهیم فرزندانمان قربانی زیاده خواهی دیگران شوند.در ها را باز کنیم بگذاریم چشم همگان به نعمتهای خدادادی باز شود.
در دهکده جهانی ملت را زندانی نکنیم.
تشنه فرا گیری هستیم.تشنه دیدن و لذت بردن از همه نعمتهای خدا
درها را باز کنید.
در باب جرایم اجتماعی و چند نکته
جرم اجتماعی به حرکتی که در جهت مخالف با هنجار های اجتماعی باشد و موجب بر هم خوردن امنیت در جامعه باشد گفته می شود ، نا گفته پیداست که جرایم از شهری به شهر دیگر و از منطقه ای به منطقه ای دیگر تفاوت دارد.مسأله اول اینست که آیا قوانین نیز بر همین اساس تدوین شده؟ مشخصاٌ اینگونه نیست و این خود یک هنجار شکنی است.مسأله دوم مأمورانی که مجریان قانون هستند تا چه حد درست انتخاب شده و تا چه حد آموزش دیده اند؟در حرکاتی که به صورت ضربتی انجام می شود آیا فرصت هر گونه گزینش و آموزش فراهم می آید؟
موارد دیگر زیادند . ولی اظهر من الشمس است که بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی از تناقضات و نارساییهای قانون و مجریان قانون است و عدم پیگیری این موضوعات موجب سوختن سرمایه های انسانی و زمانی زیادی خواهد شد.
حالا نگاه کنید با دیدی دیگر به این خبر!! 29 نفر از متهمان جرایم اجتماعی در سحرگاهان 5 مرداد 1387 در تهران اعدام شدند.
1.آیا به واقع آنها در قر مکان دیگر حکمشان اعدام بود؟
2.آیا من در جرم آنها شریک نبودم؟؟منِ معلم! توی بازاری!!سایر اقشار اجتماعی !! پدرها و مادر ها!!فرهنگ حاکم بر اجتماع!!؟
3.باز هم بهتر ببینیم، دیگر راهی نمانده بود ؟من که میدانم قوانینم اشکال دارد !متولیان و مجریان نا آگاهند! جامعه و فرهنگ حاکم این حرکتها را بستر سازی می کند به مجرمان فرصتی دیگر بدهیم.
اینم یک تکانه برای وب نویسان خسته
..............................................
..............................................
باز هم خواب ریاضی دیده ام ....یک بغل برد و قلمرو چیده ام
دست و بال بازه ها را بسته ام....از کمند منحنی ها رسته ام
گوش هر(آ) و(ب) را می جوم....شیب خطها را به شوقی می دوم
گاه خطها را موازی می کنم....با توانها نقطه بازی می کنم
گاه در زندان قدر و مطلقم....گه اسیر زلف حد و مشتقم
لشکری تمرین دارم در میان....تیغی از فرمول اندر کنار
*************
ناگهان دیدم توابع مرده اند....پاره خطها نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذرها کوچیده ....استخوان کسرها پوسیده اند
بحث انالیز و انتگرال نیست....صحبت از تبدیل و رادیکال نیست
مجمع مجموعه ها افسرده است ....نقطه عطف ریاضی مرده است
آری آری خواب افسون می کند ....عقده ها از سینه بیرون می کند
مردم از این بازی داد و داد.....روزهای بی ریاضی یاد باد.
حکایت
آورده اند درویشی شب نخسبید و تا صبح به عبادت مشغول بود که ربش بر او
اندکی روزی فرستد ولی خبری نشد .صبح گاهان سر از سجاده برداشت مسکینی
دید که از او طلب رزقی نمود .فریاد زد ای مسکین تو دیشبت چه سان گدایی کردی ؟
عرض کرد24000 تومان و اندی به همراه چند تکه لباس و اندکی هم جیب زده ام ،
درویش را سکته ای خفیف عارض گردید بساط درویشی برچید و به شاگردی مسکین
بسنده کرد.
تا درب گدایی خلق باز است ...ایرانی زکار بی نیاز است
پس برادر نکه فکر کنی با کار کردن به جایی می رسی
برو کار می کن مگو کار نیست